اولین باری که یک دوربین در دست گرفتم، به‌ دنبال ثبت یک لحظه خاص بودم؛ اما چیزی که اتفاق افتاد، فراتر از یک «ثبت» ساده بود. انگار دریچه‌ای جدید به جهان باز شد. دوربین نه‌ تنها ابزاری برای عکاسی شد، بلکه تبدیل به وسیله‌ای برای دیدن متفاوت دنیا شد.

  • دوربین، تمرکز من را عوض کرد
  • وقتی با چشم عادی به خیابان نگاه می‌کنی، هزاران چیز می‌بینی اما اغلب ازشون عبور می‌کنی. اما وقتی با دوربین نگاه می‌کنی، دنبال نور می‌گردی، دنبال بافت، کنتراست، تقارن یا یک لحظه ناب انسانی. انگار ذهنت آموزش می‌بینه که در میان همهمه، زیبایی را شکار کنه.

  • یاد گرفتم نگاه کنم، نه فقط ببینم
  • قبل از دوربین، شاید فقط «می‌دیدم» اما حالا «نگاه می‌کنم». نگاه کردن یعنی عمیق شدن، یعنی صبر کردن برای لحظه‌ی مناسب، یعنی کشف جزئیاتی که در نگاه اول معلوم نیستن.

  • با آدم‌ها جور دیگری ارتباط گرفتم
  • عکاسی خیابانی، پرتره یا مستند، همیشه با تعامل انسانی همراهه. وقتی از کسی عکس می‌گیری، وارد جهان او می‌شی. باید احترام بذاری، گوش بدی، و ارتباط بسازی. این باعث شد نه‌ تنها عکاس بهتری باشم، بلکه آدم بهتری بشم.

  • دوربین شد دلیلی برای سفر
  • خیلی از مکان‌ هایی که رفتم، اگر دوربین همراهم نبود، شاید هیچ‌ وقت نمی‌رفتم. دنبال یک نور خاص، یک زاویه خاص یا یک فستیوال بومی رفتم و چیزهایی دیدم که خارج از مسیرهای توریستی بود. این سفر ها نه‌ تنها آرشیو تصویری من رو غنی‌تر کرد، بلکه من رو هم ساخت.

  • هر عکس، یک داستانه
  • یاد گرفتم هر عکس، فراتر از قابشه. پشت هر تصویر، انتخاب‌ هایی هست: کجا ایستادی؟ چی رو حذف کردی؟ چی رو برجسته کردی؟ همه اینا روایت تو از اون لحظه‌ست. دوربین شد ابزار روایت من، حتی وقتی کلمه‌ای نمی‌گفتم.
    ‌‌‌‌ ‌‌
    برای من، عکاسی فقط ثبت تصویر نبود؛ تبدیل شد به روش دیدن زندگی. حالا هر جا می‌رم، با دید عکاسانه می‌روم؛ حتی وقتی دوربین همراهم نیست. اگر بخوای دنیا رو متفاوت ببینی، فقط کافیه یه بار از پشت لنز نگاه کنی.